آلانه سالانه در خیابان راه می رفتم. فکرم مشغول چهارشنبه های سفید بود. دنبال مناسبترین شیوه نهی از منکر بودم.با دیدن دختراني که موهایشان را به سبک آفریقایی بافته بودند و برای خود ریش و سیبیل گذاشته بودند برق سه فاز از سرم پرید!!با آن همه ادعای روشنفکری،بدترین راه را برای نهی کردن انتخاب کردم،نیش خند زدنی طعنه دار!!!
چشمتان روز بد نبیند،شش هفت نفری ریختند روی سرم. با چادر مشکی و کفش سه سانتی دويدنم دیدن داشت…هیچ کس بدادم نمی رسید، تمام شهر را منکر برداشته بود!یادم به ذکر گره گشای صاحب افتاد….
با تمام ترس و دلواپسی هايم،محکم و مطمئن تکرار می کردم…
یا ابا صالح اغثني….يااباصالح ادرکني…
فریادرس عالم به فریادم رسید.
از آن اکیپ ناموزون عصبانی خلاص شدم.سر و وضعم را مرتب کرده و نفس عمیقی کشیدم.
با صدای علی اصغر به خودم آمدم.
چقدر خوب است که علی اصغر از خواب بیدار نشده نوای آب آب سر می دهد!
ساعت دو ربع مانده به هفت بود….
#حب_الحسين
آخرین نظرات